به نام او
راستش نوشتن از آیه هایی که دوستشان دارم، سخت تر بود از آنچه فکرش را می کردم! گفتن از حسهای عجیب و غریب و شاید مرموز! این بود که مثل همیشه، به کودکی که نه، به نوجوانی ای بازگشتم که بی اندازه بزرگتر از اکنونم بود! نوجوانی ای که خود در حیرتش مانده ام و بارها بزرگسالی ام را به خاطر نبودش سرزنش کرده ام! لا به لای نوشته های ۱۴ سالگی ام، حرفهایی را پیدا کردم که زبانش به مراتب گیراتر از زبان گنگ اکنونم است. این بود که آنرا دوباره نوشتم، بی هیچ تغییری و حتی تصحیحی! اما باید بگویم که آن تو لجوج و بی شرم نشسته در نوشته، نه شما، که خود بیهوده و نامرد ام است! در آخر دعا کنید برایم که لحظه ای کودکی سرشارم را دوباره بیابم! دعا کنید که ۱۴ سالگی و ۱۵ سالی و کوچک سالگی ام، سخاوتمندانه برگردند و این ۱۹ سالگی پیر و خرفت را لحظه ای از من و خستگی های چندساله ام دور کنند... دعا کنید دوستان... تو را به قشنگی خدایی که می پرستیم، دعا کنید...!
سخت است . خیلی سخت است که باور کنی روزی چنان او را می خواستی که گویی جز او پناهی نداری . سخت است در آن لحظه که او را برای همیشه فراموش کرده ای ، خاطراتی را مرور کنی که گواه همراهیش را می دهد . و تو چه ناجوانمردانه آنها را فراموش کرده ای . ساعاتی که او را از اعماق قلبت خواسته بودی و جز به او ، چشم امیدی به هیچ کجای دنیا نداشتی . و حال ... حال در همه ی دنیا ، جایی برای او باز نمی کنی . او را که مثل همیشه مهربانانه جوابت گفته و یاریت داده و اکنون به نادانیت لبخند می زند ! لبخندی که تو هیچ وقت نفهمیدی چه مفهومی دارد و هیچ گاه نخواهی فهمید ! اما او مهربان است ، مهربان است و بزرگ ، بزرگتر از آنچه تو می پنداری و بی نیاز تر از تشکری که تو آنرا دریغ می کنی ! او تو را یاری می دهد ، هر وقت که بخواهی و هر وقت که بخوانی !! اما تو ... تو بی توجه به همه ی نیازهایت ، دیگر او را نمی خوانی !!!! بگذار بگویم که آن لحظه که تو او را نمی خوانی ، بیش از هر وقت به او احتیاج داری و در آن هنگام که جهالتت را فرسنگها از خود دور می بینی ، تاریکی بیش از هر چیز به تو نزدیک است !! کاش چشم باز میکردی ، آسمان دلت را به یاری می طلبیدی و مقدم او را گرامی می داشتی . کاش می شنیدی صدایی که هر لحظه تو را به خود می خواند و نزدیکی نادانیت را به تو گوشزد می کند . کاش با آغوشی بازتر او را می پذیرفتی . اویی که با همه ی بدیهایت با تو سخن می گوید و در قلبی که هیچ گاه طاقت روشنایی ندارد ، فریاد می زند :
و اذا مسّ الانسان الضّرّ دعانا لجنبه او قاعداً او قائماً فلمّا کشفنا عنه ضرّه مرّ کان لّم یدعنا الی ضرٍّ مّسّه کذلک زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون .
سوره ی یونس / آیه ی 12 / ترجمه ی آیت ا... مکارم شیرازی
عطیه پژوهی/ ۱۴ ساله ... :(
عطیه! عالی بود! جدا فوقالعاده بود. جالب اینجاست که من در همین موضوع، چند هفته پیش، برای دل خودم تو دفترم یه چند صفحهای نوشتم. تو دقیقا یکی از دغدغههای منو بیان کردهای. مرسی!!!
بنام خدای مهربان
خوندن این نوشته ها کلی حال آدم رو عوض میکنه کلی آدم رو به خودش میاره راست میگی من چه ناجوانمردانه رهاش کردم.
نه فقط بعد از دعاهای خودم رهاش کردم که همیشه همه دعاهایی که خودش برام کرده و خودش هم اجابتشون کرده و همینکه همیشه همه ی خواسته هام و نخواسته هایی رو که باید می خواستم رو قبل از اینکه ازش بخوام اجابت کرده باعث شده که دیگه فراموشش کنم و این یعنی اینکه خدا من تو رو دوست دارم چون بهت نیاز دارم.