آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

رب من ...

و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند ، اما انسان آگاه ، نگاهش از دنیا عبور کرده از پس آن سرای جاویدان آخرت را می بیند ، پس انسان آگاه به دنیا دل نمی بندد و انسان کوردل تمام توجهش به دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه بر میگیرد و نابینا برای دنیا توشه بر می گیرد . امام علی (ع)

 

کاش می دانستی که مستی دنیا فریبی بیش نیست ...

اما با همه فریب خوردگی هایت زمزمه تنهایی ات دم مسیحایی حیات یک روح بود ...

و من برای اینکه بیش از این غبطه نخورم به نداشتن آنچیز که با شناختن تو بدست آورده ام هر آنچیز که از تو آموخته ام را برای خودم تکرار می کنم تا مرحم زخم های دیرینه ام باشند ...

 

 

بنام ربم که بلند مرتبه ترین است

او که آفرید مرا پس هم او هدایتم می کند

او که اگر بیمار شوم پس هم او شفایم می دهد

و امید دارم که ببخشاید مرا در روز جزا

"به همه کسانی که از چیزی می ترسند بگویید که بدانند که هرگز چیزی نیست که لایق ترسیدن باشد و البته که پروردگار جهانیان برتر از هر چیز است اما اگر کسی هست که از نابخردی خویش می گوید "من از خدا می ترسم"  به او بگویید پروردگار جهانیان دوست داشتنی ترین موجودی است که هست و امن ترین حسی است که می شود و شایسته ترین ماوایی است که می رباید" 1 ...

رب من چه زیبا پروردگاری هستی که رهایم نمی کنی که در بیابان گمراهی رهایت می کنم ، و فراموشم نمی کنی در همه حال که یاد تو را در خاطر و روح خویش فراموش می کنم ، آنگاه که شتابان از تو می گریزم هدایتم می کنی و چون بسوی تو باز می گردم در آغوشم می فشاری ، چون گناه می کنم بر من خشم نمی گیری و چون باز می گردم در های مهربانی ات را بر من می گشایی،  رب من چه خوب است که همراه من بوده ای هر گاه که با تو بوده ام یا نبوده ام ، و مرا در این طوفان های بر باد دهنده رها نمی کنی، پس این همراهی تو مستدام باد ، اما هرگز هرگز مایه غرور من مباد که تو با همگانی ، و تو آنچنان بزرگی که این تفاوت اندک ما را در مهربانی ات دخولی نیست ...

رب من مخواه که رسیدن به این جهان و مافیهایش ، نام و نان ، نهایت بودن ام باشد – در این هستی بیکران که هر ذره ای در هر حال در حرکت است و همه کائنات بسوی تو روانند و "تو" را به یگانگی می خوانند و لحظه ای از ستایش تو نمی ایستند مخواه که من در نهایت یک زندگی پوچ و بی ارزش بایستم  - پس بخواه که وجودم را در وجود بی نهایت ات رها کنم و آزاد از بند های اسارت دو جهان بسوی تو بیکران تا ابدالابد روان باشم 2  و هیچ گاه نایستم که تو را نهایتی نیست و رب من مخواه چون چراغ دلم روشن کردی ، بال و پر شکسته از رفتن باز مانم و یا چون فرومایگان در پس پرده عافیت سخن رانم و همچنین مخواه که با سیاه دلی پای در راهی نهم که مرا از تو و از خویش بیگانه می کند 3 ...

رب من مرا از آنان قرار مده که بواسطه فضیلتی که تو از کرم بی انتهایت به ایشان داده ای – تا شهد درک عظمتت را به ایشان چشانده باشی – خود را از دیگران جدا و برتر می انگارند و با غرور خود بندگان تو را از خود می رانند و به خشم تو گرفتار می شوند، پس مرا اینگونه بخواه "راه یافته ای از روشنایی مهر تو و سر فرو افکنده از درک عظمت تو" که نه چون مغروران هنگامی که از دستان پر مهرت نعمتی بر من روا می داری گردن کشانه لب به خود ستایی گشایم و نه چون نا بخردان پای از گلیم خود دراز کرده و بر نداشتن آن چیز که شایستگی آن را ندارم حسرت خورم و بخل نورزم بر آن چیزی که تو از دریای عظیم کرمت به بندگان بخشوده ای و بخواه تا خود را دریابم ...

رب من مخواه که تو را برای خود بخواهم آنگونه که از تنگ دستی به تو پناه آورده باشم و تو را جز در نیازم جستجو نکرده باشم و همچنین مخواه که از شکم بارگی خسته شده و بسوی تو آمده باشم ، پس بخواه که از خود گذشته باشم و بر بندگی تو برای بر آوردن نیازم گردن ننهاده باشم که این اسارتی است آشکار ...

رب من بخواه تا همانی باشم که هستم نه انسانی ریاکار و دغلکار که باطنی ناهموار در پس ظاهری آراسته خلق را برای منافع خویش می فریبد ، و رب من هرگز مخواه که دیگران آن چیزی ام انگارند که نیستم و مخواه که تا خود را راضی و خوشنود بدانم از اینکه می ستایندم بواسطه  فضیلتی  که در من  نیست که این رذیلتی است آشکار ...

رب من اگر راه همین است که هست ، مخواه که از بد گویی بندگان رنجور شوم و از سیر بسوی تو خسته و نومید گردم و برای رضایت بندگانی که بر من راه می زنند تو را فراموش کرده و از تو رویگردان شوم ، و رب من همچنین اگر از تو رویگردانم و در خیال باطل خود بسوی تو روانم ؛ پریشانم که چاپلوسی بندگان مرا به خود مغرور کرده و در این بیراهه تلاش واهی کنم و هر لحظه از تو و از خویش دور شوم، پس رب من هرگز مخواه که عملم آن باشد که بندگان می خواهند و مرا به آن امر می کنند و یا نمی خواهند و مرا از آن باز می دارند و نهی می کنند ، پس بخواه که  آزاد اندیشی باشم بینایی یافته از نور معرفت تو ...

رب من اگر برای تو زنده ام و نفس می کشم تا ابد زنده می دار و اگر از تو روی گردانم، بمیران و تولدی دیگرم عطا کن ، اگر از دوری تو این چنین در قهقه های خود غرقم ، لذاتم را به باده درد بشوی  ، و چون در دوری تو از درد بر خود می غلتم زخم مرا مرهمی از وصال نه 4 ، رب من ، اگر از جفاکارانم ببخش که مستحق کرامت گناهکارانند 5، اگر از سرگردانان ام و به بیراهه می روم باز دار و به راه آر که شایسته هدایت گمراهان اند، اگر از سرکشی نفس پرده عفت چاک زنم بپوش و اگر از صولت خشم جامه صبر بردرم مگیر ...

رب من اگر در این سینه تنگ دلی است ، بسوزان ، و اگر درون آن آتش عشقی است، بر فروزان ، و بگذار که فروزان باشد الی الابد ای مهربانترین مهربانان ...

 

                                                                                                     روستایی

1 دکتر میثمی

2 فاش می گویم و از گفته خود دلشادم            بنده عشقم و از هر دوجهان آزادم

3 یکی باز را دیده بر دوختست              یکی دیده ها باز و پر سوختست

4 دل دردمند مارا که اسیر توست یارا           به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی

5 نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو          که مستحق کرامت گناهکارانند