آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

ماه

بنام خدای مهربان

حس غریبی است ، هوای گریه دارم ، اشک در چشم هام نشسته ست اما ... اما انگار راه دل به دیده بسته است، اگر نه دلم ریش است ...

دلم ریش است و روحم زخم خورده و وجودم پامال گناه ، زمزمه ی آن امام تنهایم هر لحظه در عمق وجودم می پیچد "آی دنیا ! آی دنیا ! برو و دیگری را بفریب" ... هوس می کنم زیر پایم یک چاه دهان باز کند و مرا در خود فرو بلعد و در اعماق خود آتشی افروزد بر این هستی پوک و بی معنی ام ، بر این تن فسرده ای که از بی حرکتی مرده ، بر این سکوتی که به دنیای مرده هام برده ، بر این سر سنگین و این قلب تیپا خورده ی زخمی نفرت و قساوت و کینه ، بر این جان مرده و بی روح ، بر این زخم دیرینه ، بر این هوس ها و هدف ها و لذت ها ، بر این لهو ها و لعب ها و عبث ها ، بر این دغدغه ها وسودا ها و تشویش ها ، بر این شوق و شور و این دو چشم کور ، بر این سیاهی و ظلالت و به سینه ی پر از غرور ، بر این سراسر وجود و هستی ام ، به روح خسته ام ، ... دلم ریش است و پر زخون ، آه ای چشمه ی خشکیده بخروش ، بجوش ... پس چرا چشم هام نمی سوزند ، نور ماه که در شب های تنها یی ام خیره نگاهش می کنم و چون دریایی از نور در آن غرق می شوم چرا در اشک چشمانم انکسار نمی کند و بر دیدگانم نقاشی یک رنگین کمان نمی کشد ... در این شب سرد خیره به ماه خشکم زده است در هاله ای سرخ فرو رفته است ،آه خدایا چه می بینم ، این ها چاله هایی اند که از شهاب ها که با سرعت به ماه خورده اند پدید آمده اند و چون نور خورشید به آنها نمی رسد از زمین تاریک به نظر می رسند و یا بانوی عالمیان فاطمه ی زهرا است که حسین را در آغوش گرفته* ، این ماه چه زیبا می درخشد مگر نور چادر مادرم است همان که در دل آن مرد کافر درخشید و اشک از چشمانش جاری کرد ،پس چرا سرخ است، مگر مادرم می گرید ، خون می گرید؟ و یا خون حسین است؟ ، مگر تو را قرن ها پیش شهید نکردند؟ ، مگر خون تو را بر کویر تفتیده ی آن صحرای آتش گون نریختند؟ ، مگر تو را باز شهید کرده اند؟ ... چشمانم می سوزند ، دستانم را بر چشم هام می فشارم و باز ماه را می نگرم ، در هاله ی رنگین غرق شده است ، سرخ و نارنجی و زرد و سبز و آبی و نیلی و بنفش ،و رنگین کمانی که ماه را احاطه کرده است ، مگر نور ماه است که می شکند ؟ بر دیدگان من یا اشکریزان ماه ؟ ... مگر ماه می گرید ؟ چه می گرید ؟ مگر ماه می گرید ؟ ... 

 . 

* صورت بدر ماه تصویری را قاب کرده که گویی زنی است که فرزندش را در آغوش گرفته ...

نصیحت : بر آنها که علی و حسین را خدا می خوانند نشمارید ، مگر نه این است که عشق یعنی یکی شدن ، هفت پله ی نردبان آسمان را پیمودن تا فنا شدن ، نه فنا شدن که با دوست یکی شدن و خویشتن خویش را در آفریدگار خویش دیدن ، و حال آنها که دیده ی بینا دارند چون علی را می نگرند خدای را می بینند و ای خاک بر شرم و حیا ... و این اشتباهی است که چشم های روشن بینی که در قالب تنگ روشنفکری گیر کرده اند حق ندارند بکنند ، اینها که هنوز در پرده ی شرم و حیا اند ...

روستایی

نظرات 2 + ارسال نظر
پرتقالی یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:49 ب.ظ

به نام او
... ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود...
به نظرم حس حضرت زینب(س) بوده این شعر...

من یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ق.ظ

الم یعلم بان الله یری؛ را خیلی دوست دارم هرچند آن را درک نکرده ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد