آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

آیه های دوست داشتنی ما

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

بر ما منت نه!

بنام خدای مهربان

بر ما منت نه!

چگونه فریاد نزنیم ای خدا که پرستندگان تو و مؤمنان به دین تو و جهاد کنندگان در راه تو و عاشقان و دلسوختگانت و هر آنکه تو را دوست دارد اکنون ضعیف ترین ها و ذلیل ترین های عالمند و من می بینم که چگونه با تبعیض زمین به بند جهل و نادانی کشیده شده اند و همچنان قربانی تقلید زشتی کافران به تو میشوند. تو چگونه به ما میگویی صبر کن که با این صبر در لجنزار کثافت بی شرافتی شان فرو می رویم.
ای خداوند مگر تو نگفته ای که « و نرید ان نمن علی الذین استضعفو فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین » .آیا تو میخواهی که ذلیل تر از این شویم .
و تو ای خدا چگونه می توانی این ناعدالتی را ببینی که ما خونخوار شده ایم به تربیت گرگ صفتان دشمنت و چگونه می بینی که دینمان و فرهنگمان و هویتمان و اندیشه ی مبتنی بر اخلاق و نه حقوقمان را به غارت نابودی بردند و تمامی ابزار مبارزه با زشتی را از ما سلب کردند و به این جبر مجبور شده ایم که چون میمون هایی به تماشا بنشینیم و تقلید کنیم کارهایی را که خودشان از آن ابا میکنند و چگونه می بینی که زهر هایی تلخ را که می خوریم و به جبر اندیشه ی تجدد و نه تمدن و آن هم تجدد کالا و از درد نداشتن ابزار مبارزه و تشخیص می پسندیم و همچنان می خورانندمان و می سوزانند جگر سوخته مان را.
و تو چگونه نظاره میکنی که ما این قوم تو را که به انحرافمان کشیدند و ما را چون ... تشنه لب به دنبال فضولاتشان میکشند و به ما لقب نژادی پست و خونخوار و نژادی غیر از انسان می دهند.
و تو چگونه می پسندی بر ما که تو را این چنین بی خردانه رهایت کنیم و به بیراهه ی شیطان قدم گذاریم. و ای خدا تو چگونه می بینی دوستدارانت را که در آتش جهل خویش در سایه ی دینت می سوزندو در خاک سیاه ذلت از درد به خود می غلتند.
و ای خدا چگونه عمل کنم به دستور آن بنده ی پاک خالصت و آن سلطان بیشه ی حق که به موری ظلم نکنم و حال تو چگونه به نظاره ی این خفت و خواری مظلوم شدنمان نشسته ای.
و ای مهدی تو چگونه می بینی چشمان اشک آلودمان را که از غم دوریت می گریند و هنوز خشک نشده است و از زمانی که تنهامان گذاشتی میان گرگان ما نه زخمی دندان هایشان که زخمی دندان تیز و برنده ی تقلید با چشمان کور از این گرگان شده ایم . ای مهدی ما اکنون به تو نیاز مندیم شده ایم بیشتر از همه وقت .
بیا ای آخرین امید انسانیت بیا ای فرزند علی و ای فرزند فاطمه وبیا تا از آتش فراقت خاکستر نشده ایم.
بیا و در هم شکن این ظلمت و تاریکی را و طلوع کن از سرزمین دوستدارانت و فریاد بزن بر سر این قوم بخواب رفته و بیدارمان کن از این غفلت ننگین و قد علم کن در مقابل این نا عدالتی زمانه و زنده کن دینت را تا زنده مان کند و بیا تا از بو ی تو این دلهای کور از ظلم زمین بینا شوند و بیا و به این در مردگی زیستنمان تمامی ده و عدالت خدای حق و راستی را در زمین بگستران و نگذار که ندای انا الحق در گلوی تاریک تاریخ خاموش شود و به ما نشان ده که خدا راستگو ست همانکه به ما نوید داده است که « … ان الارض یرثها عبادی الصالحون ». و بیا ای مرحم دلهای سوخته و تکرار کن معجزه ی خلیل الله را و نگذار که در این آتش نمرودی بمیریم. و بیا تا دیگر نا دوستانت بر بیچارگی ما نخندند و قهقه ی شیطانی شان را نگذار که دیگر آزارمان دهد.

با بهترین آرزوها asr
نظرات 4 + ارسال نظر
defectorsat پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://defectorsat.blogsky.com

... webloge khobi dari movafagh & payande bashi

network magazine


www.defectorsat.blogsky.com

علیرضا پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 ب.ظ http://howstuffworks.mihanblog.com

howstuffworks.mihanblog.com
سلام.داشتم تو وبلاگها می چرخیدم به این وبلاگ بر خوردم .وبلاگی زیبا با مطالبی پر بار.فکر کنم تا به حال وبلاگی با این مطالب ندیده باشی.شما هم یه سری بزن

منظور از اون ...تشنه لب شما و از فضولاتشان هم مطالب وبلاگتون بود.

[ بدون نام ] جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ

عجب جوابی!!! حالا چرا اینقدر تند رفتی؟!

بنام خدای مهربان
سلام دوستان عزیز و با حال و مهربون .
نمی دونم این چند تا نوشته رو که خوندید در بارشون چی فکر کردید ولی می دونم اولین نقدی که به این نوشته ها مخصوصا نوشته ی آخر دارین اینه که خیلی افراطی هستم.اگه اینطوری فکر میکنین باید بگم که کاملا حق با شماست افراطی نوشتم ولی این ها فقط یه درد دلن خوب حالا که تازه چند تا آدم باحال پیدا کردم باید دردهام رو براشون گنده کنم دیگه !!!
اما از شوخی که بگذریم مدونین من فقط اسمم روستایی نیست حقیقتا هم روستایی هستم . مثلا تا قبل از این که وارد دانشگاه بشم دورترین جایی که می رفتم این بود که با بعضی از دوستان جمع می شدیم و به امامزاده علی ابن جعفر ( یه امامزاده ی خیلی باحال ، جایی که بیشترین آرامشم رو تا حالا اونجا تجربه کردم ) می رفتیم . چند تا دوست خیلی مهربون که تا وقتی که با هم بو دیم خبری از نا مهربونی و غم و غصه و اینها نبود . توی اینجا هم همه با هم دوستن روح زندگی اینجا جریان داره روستامون رو می گم خوب البته توی دانشگاه هم دوستانی رو پیدا کردم با حال تر از همه ی دوستان قبلیم که هنوز یک ماه نشده که ازشون دورم کلی دلم واسشون تنگ شده . اما وقتی آدم توی یک جامعه بزرگتر یکسری بی انصافیها و نا مهربونی ها و بعضی فرهنگ های غلط رو می بینه هر چند که خیلی کمن اما با اون شرحی که از خودم گفتم معلومه که اینها باید خیلی برام بزرگ جلوه کنن . و لی دیدن اینها یه خورده آدم رو حساستر می کنه به یک جامعه ی بزرگتر ، جامعه ی ایرانی یا نه جامعه ی اسلامی نه بازم بزرگتر جامعه ی جهان سومی ها (البته جهان سومی از نظر ابزار منظورمه) .خوب آدم چطوری می تونه ببینه و بشنوه این همه ظلم رو توی آفریقا ( واویلا )و تو ی آمریکا ( شگفت انگیز دنیایی که همچون قرنهای دور هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن آلوده است) و توی فلسطین و عراق و ... و بعد هم دلش به درد نیاد .( و یا چطور دل آدم به درد نیاد که وقتی که می شنویم ما مسلمون ها که 25 درصد از جمعیت جهان هستیم فقط 2.5 در صد از تولید علم رو بر عهده داریم ). توی نوشته ها هم منظورم از « ما » همین جامعه ی بزرگه . باز ما خیلی خوبیم مثلا آفریقا ؛ این چه عدالتیه که اونها باید از گرسنگی آدم خواری بکنند ( که البته خودش داستان داره که چطوری اینطوری میشه ) و غربی هم اونها رو خونخوار بدونه . البته این رو گاها به ما مسلمون ها هم نسبت میدن اما ما هیچ گاه نبوده ایم و نیستیم و قطعا نخواهیم بود .
ولی در جبران این همه نوشته های نا امید کننده از خودمون باید بگم که توی دانشگاه تا حالا خیلی زیاد دیدم مهربونی و صفا و صمیمیت بچه ها رو . واقعا گلن می گم هنوز یک ماه نشده دلم کلی واسه دیدن بچه ها تنگ شده .
از این به بعد هم اگه بنویسم دیگه از دوستی و مهربونی می نویسم از اینکه چقدر پر تلاشیم و به حق که توی این یکسال بهم ثابت شد که موجیم که آسودگی ما عدم ماست و فقط می تونم بگم ایول.

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:40 ب.ظ

این نوشته فوق العاده است هم و بلاک ؤ یبایی است

سلام
merci
nice to see you hear but why so late

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد